مهاجر، انسان خوشبختی نیست، زیرا ترک وطن ناشی از احساس غربت و دردمندی غیر قابل تحمل در خاک وطن است و بالاخره این که ترک وطن، تنها در دوری از سرزمین آباء و اجدادی خلاصه نمیشود. این که چنین احساساتی زاییده چه عواملیاند، یک موضوع است و این که مهاجر به دنبال چیست، موضوعی دیگر، عطش ماندگار در پی تحلیل این دو وجه نیست، بلکه میخواهد با انکشاف روابط انسانها و تقابل آنها با وجوه مختلف هستی، شخصیت عدهای از مهاجران و نیز رخدادهایی را که باعث تشدید دوگانگیهای آنها میشود، بازنمایی کند. داور نهایی دریافت این بازنمایی، خواننده است: کسی که اگر به «همزاد» پنداری نمیرسد، دست کم به «همحسی» برسد.