یعنی این همه ماهی عاشق وجود داشته که میزده به آب و از آن سو به شکل پرنده پر میکشیده به آسمان؟ یعنی این غواصها ترس از مرگ را از پا در آورده بودهاند ؟ سیدمحمد انجوینژاد در کتاب «حماسه یاسین» نشان میدهد که همه اینها عین حقیقت است. این غواص دوران جنگ، خاطراتش را از مهرماه 1365 آغاز کرده که ﺑﺮﺍی ﮔﺮﺍﻣیﺪﺍﺷﺖ ﺷﻬﺪﺍی ﻭﺍﺣﺪ ﺗﺨﺮیﺐ ﻟﺸکﺮ ۲۱ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ع) در مشهد بوده اما ناگهان خبر میرسد که مرخصیها لغو شده و همه باید به منطقه بازگردند. انجوینژاد به اهواز میرود، به مقر خودشان، قرارگاه شهید وزین. از آنجا همگی به خرمشهر میروند و در مرغدانی نیمهمخروبهای مستقر میشوند تا ﻃی یکﺁﻣﻮﺯﺵ ﻓﺸﺮﺩﻩ، ﻋﺪﻩای ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍی ﮔﺮﺩﺍﻧی ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «یﺎﺳیﻦ». انجوینژاد از این آزمون دشوار موفق بیرون میآید و میشود از غواصان گردان یاسین. بعد هم از دوستیها و شوخیها و راز و نیازهای عاشقانه بچهها برایمان میگوید. تا میرسد به عملیات کربلای 5. حالا او در این جا راوی یکی از غریبترین و شگفتترین صحنههای جنگ عراق علیه ایران میشود و چنان پرواز بیپروای یکایک دوستانش را در آن طوفان آتش و رودخانه و خون و گلوله شرح میدهد که فقط و فقط باید خواند و هر گونه توضیحی از ملاحت و حلاوت توأمان آن میکاهد.