گئورگ لوکاچ "نظریه رمان" را در سالهای 1914-1915 نوشت، دورهای که مفهوم نامههای اسپارتاکوس رزا لوکزامبورگ، امپریالیسم لنین: بالاترین مرحله سرمایهداری، انحطاط غرب اسپنگلر و روح آرمانشهر ارنست بلوخ را نیز دید. مانند بسیاری از مقالات اولیه لوکاچ، این کتاب نقدی رادیکال از فرهنگ بورژوایی است و از فلسفه زندگی و سنت ایده آلیسم دیالکتیکی خاص اروپای مرکزی سرچشمه می گیرد که مبتکران آن کانت، هگل، نوالیس، مارکس، کی یرکگور، زیمل، وبر و هوسرل هستند. نظریه رمان نشان دهنده گذار فیلسوف مجارستانی از کانت به هگل است و آخرین اثر بزرگ لوکاچ قبل از روی آوردن به مارکسیسم-لنینیسم بود. لوکاچ یکی از بنیانگذاران مارکسیسم غربی بود، سنت تفسیری که از ارتدوکس ایدئولوژیک مارکسیستی اتحاد جماهیر شوروی فاصله گرفت. او تئوری شیء سازی را توسعه داد و با تحولات نظریه آگاهی طبقاتی کارل مارکس به نظریه مارکسیستی کمک کرد. او همچنین فیلسوف لنینیسم بود. او از نظر ایدئولوژیک، شیوه های انقلابی عملگرایانه لنین را در فلسفه رسمی انقلاب پیشتاز-حزبی توسعه و سازمان داد. لوکاچ به عنوان یک منتقد ادبی به دلیل تحولات نظری خود در مورد رئالیسم و رمان به عنوان یک ژانر ادبی، بسیار تأثیرگذار بود. در سال 1919، او به عنوان وزیر فرهنگ مجارستان دولت جمهوری شوروی مجارستان کوتاه مدت (مارس تا اوت 1919) منصوب شد. لوکاچ به عنوان روشنفکر برجسته مارکسیست دوران استالینیسم توصیف شده است، اگرچه ارزیابی میراث او می تواند دشوار باشد، زیرا به نظر می رسد لوکاچ هم از استالینیسم به عنوان تجسم تفکر مارکسیستی حمایت می کند و هم از بازگشت به مارکسیسم ماقبل استالینیستی حمایت می کند.