این مقالات به طور مشخص موفه را در مقابل لوئیس و راولز قرار میدهد و دعوای آنها دقیقا بر سر دموکراسی است. فهمی که موفه از دموکراسی دارد، براساس فهم او از امر سیاسی است. از نظر او امر سیاسی شکلی از آنتاگونیسم و ستیز اشمیت است، ولی نوع رام شده و تصفیه شده آن یعنی آگونیسم. از نظر او آنتاگونیسم کلا و کاملا دموکراسی را رد میکند، چون دموکراسی نمیتواند یکسره بر آنتاگونیسم استوار باشد. بنابراین دموکراسی مورد نظر او دموکراسی مبتنی بر آگونیسم و مخالفت است. ویژگی این نوع دموکراسی از دید او این است که از یک طرف دموکراسی را مثل رویکرد آنتاگونیست رد نمیکند و از طرف دیگر دموکراسی را مثل دموکراسی لیبرال راولزی دربست قبول نمیکند. دومین ویژگی دموکراسی موفه این است که مانند دموکراسی لیبرال جهانشمول و عام نیست چون مبتنی بر طرد و شمول است. برعکس او، راولز اولا دموکراسی را براساس اخلاق میفهمد. دموکراسی مورد نظر راولز، دموکراسی مشورتی است که مبتنی بر تبادل نظر، گفتگو و اجماع است. ثانیا به نظر وی دموکراسی امری اخلاقی است که انسانهای با اخلاق باید از آن برخوردار شوند. به طور کلی، از نظر راولز زندگی بدون اخلاق ارزش زیستن ندارد و اخلاق از نظر او یعنی برخورداری از عدالت وعمل براساس اصول عدالت، و اصول عدالت هم در نهایت یعنی همان دموکراسی لیبرال. دموکراسی لیبرال بر هر نوع رژیم وجامعهای برتری دارد و همه جوامع باید به جوامع دموکراتیک نزدیک شوند (اگرچه مخالف این است که همه جوامع لزوما دموکراتیک شوند.) این دو نظر، تلقی راولز از دموکراسی را کاملا درتقابل با دموکراسی رادیکال موفه قرار میدهد. از نظر موفه جهانشمول بودن دموکراسی لیبرال به خاطر اخلاقی بودن آن نیست بلکه به خاطر هژمونی آمریکا است که آن را در جهان تبلیغ میکند و ارزشهای خودش را ارزشهای بشری جلوه میدهد.