«اسلاوی ژیژک» مشهورترین فیلسوف زندهی دنیاست. اگر هیاهوهای رسانهای او و حواشیاش را کنار بگذاریم، دانش فلسفی و دستگاه فکری او آنقدر ژرف هست که بتوان به آن رجوع کرد و با اتکا به آن در مسیر فهم بهتر جهان به خاصه در وضعیت امروز حرکت کرد. ژیژک هم مانند همهی اندیشمندان و فیلسوفان چپ سدهی گذشته همواره گامهای بسیاری از همتایان لیبرال و نئولیبرال خود پیش بوده و این مهم در مناظرهاش با جردن پترسن که به مناظرهی قرن شهرت یافت، نمود عینی داشته است. از آن سو «نادژدا تولوکونیکووا» خوانندهی اصلی گروه پانکراک فمینیست روسی، یکی از برجستهترین و رادیکالترین هنرمندان قرن بیستویکم است که تعدادی از جنجالیترین و مهمترین اجراهای موسیقی این سالها را در ضدیت با سیاستهای پوتین، دولت چین، کلیسای ارتودوکس و البته سرمایهداری جهانی به سرپرستی آمریکا داشتهاست. کتاب «جهان زندان من است؛ من در خواب رویایی دیدم...» روایت گفتوگوی اسلاوی ژیژک با نادژدا تولوکونیکووا در زمانیست که این خواننده در زندان روسیه و در انتظار روز محاکمهاش به سر میبرد. این گفتوگو که جرقهاش از روایت نادژدا دربارهی رویای نامهنگاریاش با ژیژک زده شده، در واقعیت سرشار از گشودگی و باز شدن دریچههایی رو به سیاست و فرهنگ در جهان امروز است. ژیژک با همان وجد بی مانندش در جهان زندان من است برابر تولوکونیکووا قرار گرفته که با ذهن جوان، خلاق، باهوش، هوشیار و حملهورش، یکی از بهترین دیالوگهای این سالها را میان فیلسوف و هنرمند شکل داده است. جهان زندان من است اعلان جنگ علیه همهی ساختار استثمار و بردگی صاحبان قدرت و سرمایه است که با شواهد و استدلالهای کمنظیرش افسانهی دوگانههای چین/ روسیه و آمریکا را پایان میدهد و همهی آنها را به درستی در یک سو و زمین و انسانهای گرفتار در چنگال آنها را در دیگرسو قرار میدهد.