مفهوم ارزش گذاری برای بسیاری از شاخص ها مطالعاتی چندان به خاستگاه رادیکالی آن ها بستگی ندارد بلکه ارزش آن ها بیشتر به سبب سهمی است که در ساختار همان مفهوم در یک شناخت واحد و متحد دارد از این رو در بسیاری از جوامع، ارزش نشانه ها به جهت دلالت دال هایشان و سهم ایجابی آن ها در مفهوم یا مفاهیمی دیگر شکل می گیرد. کتاب «فلسفه، تکثیر، جنسیت» نیز بر همین اساس سعی دارد تا گزارشی از مبانی فلسفی دنیای جنسی انسان مدرن را با تکیه بر اصول موضوعی تاریخی انتقادی ارائه کند. همان طور که جباری هم در متن کتاب اشاره کرده بنیان فلسفیدن این کتاب مشروط به محصور نساختن فلسفه در دایره تنگ مفاهیم خود- ساخته تاریخ مداری است که ما را با بیشتر با یک فلسفه محض روبه رو می کند تا فلسفه ای مضافی. جباری اذعان دارد که با تکیه بر گزاره ی «جنسیت همه جا هست به جز در خود امر جنسی» از رولان بارت که بودریار در کتاب اغواگر بدان پرداخته به چیستی و چگونگی به بار نشستن این مفهوم پرداخته است. پ جباری سعی دارد مخاطبش را با این پرسش روبه رو کند که به راستی چه چیزی جنسیت می سازد؟ و این که جنسیت چگونه خود را نشان داده و عرضه می کند و چگونه پایان می یابد و دست آخر تفاوت آن با جهان سکشوال در چیست؟ بدین منظور نویسنده ایده ی خود را در فصول متغیری همچون «سیاست و جنسیت»، «ارسطو و متافیزیک جنسیت»، «دیکتاتوری پنهان»، «کانت و زیبا شناسی مدرن»، «فلسفه جنسیت چیست؟»، «هگل و دیالکتیک جنسیت»، «دکارت و جنسیت» تنظیم کرده است و البته لازم به ذکر است که در آغاز تاکید می کند که برای فهم موضوع کتاب ابتدا بایستی با فلسفه ی جنسیت آشنا بود. از این رو جباری در مقدمه کتاب سعی دارد تا با تحلیل زیست - جهان امروز ما که در یک مفهوم خود بسنده حضور دارد حتی از برخی مضامین دانش معماری به عنوان نمونه ای بارز از تجلی جنسیت یاد کند. جباری برای فهم این موضوع با تاکید بسیاری بر طرح یک فضای فکری سکولار که ریشه در رسانه ها و مولفه های غربی دارد به سراغ تحلیل چیستی و چگونگی به بار نشستن مساله ی جنسیت می رود. نگارنده در تلاش است تا با تاکید بر نقش ناخودآگاه ذهن آدمی در دخیل کردن مساله ی جنسیت، بنیان این مفهوم را نزد بودریار و حتا فلاسفه ی کلاسیکی نظیر افلاطون و ارسطو نیز بررسی کند. بدین باب معادلاتی که از تردد میان فاعل شناسا (subject) و موضوع شناسایی (object) در کنشی که بر موضوعات و فصول این کتاب تحمیل شده نویسنده را بر آن داشته تا فلسفه ی جنسیت را نه تنها یک فلسفه ی پسینی تلقی نکند بلکه آن را فلسفه ای کاملا محض و سهیم در دال های خود قلمداد کند و همچون دیگر مباحث فلسفی که در تلاش فهم و ادراک دوران خودشان بوده اند ترسیم کند که گویی آرای محض بارت و بودریار مقدمات چنین استدلالی را برای او فراهم کرده اند.