یوسف یزدانی میگوید: این کتاب، گفتوگویی ذهنی با هدایت است. یعنی از طریق روش «درونفهمی» و با استفاده از هرمنوتیک و براساس یافتهها، درک و فهمی که از اندیشهها و زندگی هدایت داشتم، سعی کردم جوابهای احتمالی و به نظر خودم، منطقی هدایت را برای سوالهای مطرحشده بنویسم. شاید چندان مقبول نیفتد، ولی درست یا غلط، نظر شخصی من است دربارهی ایشان و هرگز نمیتواند قطعیت داشته باشد. ادعایی ندارم هدایت را خوب فهمیدهام و آثار و اندیشههایش را بهدرستی درک کردهام، بلکه من هدایت را آنگونه که حس کردهام، تجربه کرده و شناختهام، نوشتهام و با همهی کاستیها و ضعفها و نقصهایش، ادای دین به مردی از جنس اعتراض است. به بزرگمرد ادبیات داستانی ایران، به پاس درک و تفاهمی که با ایشان دارم و حس میکنم. او فریاد نسل بیمار و رنجکشیده و محروم و وامانده در شرایط سخت سیاسی و اجتماعی و عاطفی و فرهنگی است. نسلی که ضمیر ناخودآگاه جمعیاش بهیکباره فروریخته و از دست رفته است و در گذر از سنت به مدرنیته، دچار اغتشاشات درونی و بیرونی شده و تحت تأثیری شگرف قرار گرفته است. این کتاب برای اوست - برای هدایت عزیز و بزرگ و به گفته سنت بوو: «یک اثر ادبی، قطعه فلزی است که در زیر چکش قلم نویسنده و سندان فهم خوانندهاش شکل میگیرد.»