داستان این کتاب تا حدودی به دیدگاهی باز می گردد که زنان را نازپرورده و مردان را دارای قدرت و جنس برتر می داند. ترمه و گلاب شخصیت های خود را در موقعیتی غیر قابل پیش بینی قرار می دهد، شرایطی که دنیای گذشته شان را دستخوش تغییر می کند و زندگی جدیدی را برایشان رقم می زند. چیزی مثل دود شدن هرآنچه که داشته ای در مقابل چشمانت، ناپدید شدن همه دلخوشی هایت، فروپاشی کاخ آرزوهایت و… ترمه دختری است که تنها برای خروج از ایران درس می خواند، پدرش قول داده اگر مدرکش را بگیرد او را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستد، اما خودش می داند که به هر دلیلی غیر از ادامه تحصیل می خواهد از ایران خارج شود. او فارغ از دنیا همراه با پسری که دل در گروش دارد مشغول صحبت است که ناگهان خبر تصادف پدرش را می شنود…