در یک کلام داستان تو یک جوجه هستی تبدیل کردن تهدیدها به فرصتهایی است برای استفاده و لذت بیشتر از زندگی. اما ایده اصلی آن فکرکردن به هویت است. همه انسانها به هویتشان فکر میکنند و کودکان نیز از این قاعده مستثنی نیستند، اینکه فرزند چه کسی هستند؟ پدر و مادرشان واقعی است یا خیر؟ و پرسشهایی از این دست... این ایده در داستان تو یک جوجه هستی به طرز ماهرانه و طنز گونهای پرورانده شده و کودک به دنبال پاسخ این عبارت که خواهرانش به او القا میکنند که تو یک جوجه هستی در مییابد که میتواند این تهدید را به یک فرصت مناسب برای رابطه بهتر با آنان و لذت بردن در کنار آنان تبدیل کند. دو خواهر بزرگتر هنریتا دوست دارند او را اذیت کنند. آنها سعی میکنند به او بگویند که به جای دختر کوچک، جوجه مرغ است. اما هنریتا باورش نمیشود...