سلام آمادهای با داگلی بغلی و دوستانش در ماجرای تازهای همراه بشوی؟ راستش من هنوز، مثل وقتی که هم سن و سال شما بودم، از دیدن برف هیجان زده میشوم. البته آن وقتها، هیجانم بیشتر از امروز بود، خیلی خیلی بیشتر. دانههای درشت برف، فرش سفیدی توی باغچه پهن میکرد و من با برادر و خواهرهایم مسابقه میگذاشتم تا اولین کسی باشم که جای پایش روی برف میماند. ما به هم گلولهی برفی پرتاب میکردیم، فرشتههای برفی درست میکردیم و برای خودمان آدم برفی مخصوص میساختیم. من سعی کردهام همهی این هیجانها را توی داستان (داگلی بغلی عیدت مبارک) بیاورم. بغل برای داگلی و برای همهی ما حسابی دوستداشتنی است. اگر کسی دارد این داستان را با تو میخواند، میتوانی یک بغل متشکرم –به خاطر- همراهیات به او بدهی!