وقتی چیزی که قرار است بزرگترین سرقت تمام دوران کاریشان باشد در نهایت به شکست مفتضحانه میانجامد، لاک و دوست باوفایش ژان، به سختی جانشان را برمیدارند و میگریزند. یا حداقل ژان میگریزد. ولی لاک، به خاطر زهر مرگباری که هیچ پزشک و کیمیاگری توان درمانش را ندارد کمکم تحلیل میرود. درست هنگامی که پایان کارش نزدیک است، جادوگری اسرارآمیز به لاک پیشنهاد فرصتی میدهد که میتواند با جانش را نجات دهد یا کارش را به یکباره و برای همیشه تمام کند. انتخابات سیاسی جادوگران در پیش است و اقلیتها نیاز به یک مهره دارند. اگر لاک بپذیرد که نقشش را در بازی ایفا کند، از جادو برای بیرون کشیدن زهر از بدنش استفاده خواهد شد، هرچند این فرایند چنان طاقت فرساست که شاید او در حین آرزوی مرگ کند. لاک مخالف است، ولی دو عامل ارادهاش را خرد میکند: های ژان و اشاره جادوگر به زنی از گذشته لاک، سابیتا.