نویسندگی زمانی معنایی دقیق و اصیل مییابد که به کار تماموقت نویسنده تبدیل شود. ژان لوک گدار وقتی میخواهد از فیلمسازانی حرف بزند که فیلمهای بد میسازند، از آنهایی مثال میزند که کم فیلم میسازند و چند سال با آن فیلم دوره میافتند از این جشنواره به آن جشنواره! نوشتن هم برای نویسندهها چنین وضعیتی دارد، همینطور نقاشی برای نقاشان و غیره... . هنرمند، هنرمند تماموقت است و هیچکس با کار هنری پارهوقت، هنرمند نشده است! آلفونسو دوده یکی از مثالهای ابدی نویسندهی اصیل، حقیقی و در کمال است که بیوقفه مینوشت و شهره است که هنگام راه رفتن، میان گفتوگوها با آدمها و در سختترین دوران بیماری نیز از نوشتن دست برنمیداشت. شعرها، رمانها، داستانهای کوتاه، نمایشنامهها، جستارها، یادداشتهای روزانه و ... هویت نویسندهای را ساخته بودند که در خلق معنا، تحلیل، تبیین و تفسیر زندگی خودش و انسانهایی که پیراموناش میدید و نمیدید، میشنید و نمیشنید، ثابت قدم بود. کتاب «در وادی درد» مجموعهای از نوشتههاییست که دوده در 17 سال پایانی زندگیاش در گیرودار با بیماری سفلیس حادش نوشته و در ابتدا فقط یادداشتهایی بودهاند در جهت ثبت وقایع و اسکیس نویسنده تا بعدتر به داستان، رمان و ... تبدیل شوند، ولی چنان نویسندهی بزرگ فرانسوی در ثبت و ضبط وقایع، توصیف محیط و آدمها، روابط خودش و دیگران، خانواده و اطرافیاناش، بیماری خودش و بیماران دیگر و ... چیرهدستانه عمل کرده که این نوشتهها تبدیل به مجموعهای منسجم و یگانه شدهاند. در وادی درد که با وجود اهمیت و شهرت آلفونسو دوده، همسر و فرزندانش در نویسندگی، بیش از صد سال مهجور مانده بود تا اینکه جولین بارنز که عشقاش به فرهنگ و ادبیات فرانسه شهره است، این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرده و تحشیهها و تعلیقاتی به آنها اضافه میکند که موجب میشود فرانسویها نیز به این جواهر مهجورشان بازگردند. در وادی درد و اهمیت شگفتاش در دوران ما آنجا بیبشتر میشود که به شکل عجیبی با مرگ و رنج جسم و روح درگیر شدهایم. امروز محتومیت مرگ و رنج مدام خود و عزیزانمان به واسطهی پاندومیها و بیماریهایی مثل سرطان، بیشتر و بیشتر شده و زندگی بسی کوتاهتر از آن چیزی مینماید که باید و این کتاب عزیز فرصتیست برای قدم زدن با دوده و بارنز، در این وادی غریب رنج و درد که شاید از لابهلای سطورش، زندگی و زیستن در جهان را بهتر فهم کنیم.