به دنیا که پا میگذارد، مهرش را بر دل ما حک میکنند و مهر «پدر و مادر» را بر پیشانی ما میزنند. از این لحظه به بعد، برای در آغوش گرفتن و بوسیدن و بازی کردن با او لحظهشماری میکنیم. قلبمان به عشق با او بودن میتپد؛ با خندههایش شاد میشویم و گریههایش را تاب نمیآوریم. از زمانی که او مهمان کوچک خانۀ ما میشود، آنچه میگوییم و عمل میکنیم، معمار زندگی او میشود و آنچه میگوید و عمل میکند، بازتابی از رفتار ما؛ انگار که برای او مدرسهای ساختهایم به وسعت خانه. وقتی با او بازی میکنیم؛ به احساسات لطیفش پاسخ میدهیم؛ بودنش را به رسمیت میشناسیم و مسئولیتی به او میسپاریم، نرمنرم سنگ روی سنگ میگذاریم و ذرهذره دنیایش را میسازیم. اینگونه برای فرشتۀ کوچکمان دنیایی تلخ یا شیرین بنا میکنیم؛ دنیایی که امتدادش تا بینهایت است و تا ابدیت امتداد دارد. پس بیندیشیم که برای میوۀ دل خود، چه دنیایی رقم میزنیم؟ دنیایی که تلخی آن همنشین ابدی اوست یا «دنیای شیرین ناتمام»؟!