ماجرای کتاب پیش رو از دروغی کوچک که عواقبی بزرگ را به دنبال می آورد آغاز می شود؛ هنگامی که نورا می پذیرد برای خلاص شدن دختر خاله اش بارانا از دست خواستگاری ندیده و نشناخته به نام مهیار خود را به جای او جا بزند هیچ خبر ندارد دل در گرو مردی می بندد که بارانا از ماه ها پیش احساسی از علاقه را در دل خود نسبت به او جای داده است؛ مردی که از خوش شانسی بارانا به اصرار خواهرش قرار بوده به دیدار بارانا بیاید و اما از بداقبالی اش و تصمیمی که می گیرد با نورا دیدار می کند و اتفاقا پس از رو شدن حقه نورا رابطه صمیمانه ای با دختر برقرار می کند. هرچند بارانا قصد دارد تا هر طور شده مهیار را به خود برگرداند و بازی را به نفع نورا به پایان نبرد.