فرهاد ساسانی در این کتاب به بررسی موضوع معناکاوی پرداخته است. از این رو نخست، مفهوم معنا از دو بعد فردی و اجتماعی تعریف و پس از آن برخی از دیدگاههای مختلف دربارهی آن ارائه میشود. سپس با بیان مفهوم معنای بافت مدار، منشأ این واژه بررسی و همپوشی معناکاوی با حوزههای معناشناسی، نشانهشناسی، تحلیل گفتمان و تفسیر یا هرمنوتیک تبیین میگردد. در پایان به سازهها یا لایههای عمومی که در شکلگیری معنا دخالت دارند، یعنی متن، بافت، تولید کننده و سازنده متن و باز تولید کننده متن توسط مخاطب اشاره و فهم مخاطب از متنها بر پایه همکنش و برهمکنش بررسی میشود. نویسنده با این توضیحات سرانجام به جمعبندی مطالب میپردازد و برداشت مورد نظر از معنا را بر پایههای چند اصل تعبیر میکند چون: معنا ماهیتی اجتماعی فرهنگی دارد. معنا فرآیندی بیناذهنی و ارتباطی است. شناخت بر پایهی معنا صورت میگیرد پس ساختار معنایی و مفهومی یک چیزند. شکلگیری،تحول و ساختار نظامهای نشانهای مبتنی بر معناست در نتیجه دستور نظامهای نشانهای و به طور خاص زبان، معنابنیاد است. زبان و نظامهای نشانهای منابع و قابلیتهای بالقوهای در اختیار کاربران آنها هستند. این منابع و قابلیتها طی تعامل با جهان و دیگران،انبارش و اندوخته میشوند و شکل میگیرند. شیوهی معناپردازی صرفا مبتنی بر واسطهگری زبان نیست و دیگر نظامهای نشانهای نیز مستقل از زبان یا همزمان با آن در کارند. واحد معنا متن است. معنا صرفا منظور یا نیت تولیدکنندگان متن،یا در درون متن یا بیرون متن نیست، بلکه همزمان متأثر از همهی آنهاست که البته بسته به شرایط مختلف تأثیرگذاری هریک از آنها کمتر یا بیشتر میشود. معنا از جهتی تفسیر تولیدکنندهی متن از متنهای پیشین درون ذهن است که آنها نیز حاصل تجربه و تعامل او در بستر سپهر نشانهای فرهنگ است و از جهتی تفسیر خوانش گر متن است پس فهم هرکس مبتنی بر تفسیر اوست که طی فرآیند معناپردازی شکل میگیرد پس معنا تفسیر و فهم و شاید واژههای همانند آنها چیزهای جدای ازهم نیستند بلکه صرفا برچسبهایی هستند که بسته به این که از چه زاویهی دیدی به آن نگاه شود و به چه جنبهای از آن توجه شود به یک چیز زده میشود.