اگنس نام فراموشی من است، روایتی است عمیق و عاطفی از خانوادهها و جنگ اما اینبار شاهد زاویهی دید متفاوتی هستیم؛ دو دختر که نمیدانند با چه ملیتی شناخته میشوند و خانوادههایی که بیدلیل درگیر جنگ شدهاند. اینبار از زاویهی دید دوستی که یکشبه دشمن انگاشته میشود، قصهی جنگ را بشنویم. «اگنس نام فراموشی من است» رمانیست در باب جنگ اما با زاویهی دید و شخصیتهایی بسیار متفاوت. این رمان دلنشین مخاطب را با الیز چهاردهساله و اهل آیووا همراه میکند. او میداند جنگی جهانی درگرفته اما فکرش را هم نمیکند که آتش آن جنگ دامنگیر خانهشان شود. اما شروع کتاب با راوی کهنسال و همبازی تازهاش اگنس است. شروعی که چنان دستتان را میگیرد و به درون قصه فرو میبرد که چه بسا زمان و مکان را هم گم کنید و در ماجرایی اینچنین شگرف غرق شوید. زمان به عقب بر میگردد: الیز ناگهان همراه خانوادهاش سر از کمپ بازداشتیها درمیآورد. او، محبوس پشت سیمهای خاردار، از هرچه دوست داشته و میشناخته دور میشود، حتی از شخصیت خودش. تنها اتفاق مثبت کمپْ دوستی او با دختری است آمریکاییژاپنی و اهل لسآنجلس بهنام ماریکو. آن دو همراه هم در این بیابان وحشیْ رویاهای پرشور جوانی را ورای حصارهای کمپ پرواز میدهند، اما چرخش روزگار حتی همین دوستی را هم روا نمیدارد. با وجود این….