این کتاب روایتگر داستان زندگی یک نگهبان است، دختری که هیچ خاطره ای از خانواده اش ندارد و با افرادی در ارتباط است که درست مثل خانواده اش می مانند، آن ها از دیگر انسان ها متمایز اند و دختر داستان یعنی آیلا نیز با دیگر دوستانش متفاوت است. این گروه ویژه در خانه ای زندگی می کنند که کسی نباید از وجود آن و خاص بودنش با خبر شود. در خانه ی آن ها همه جور دارو و جادویی پیدا می شود و این از چیزهایی است که هیچ نیروی اهریمنی ای نباید به آن دست بیابد. مدتی است که آیلا دچار سردردهای عجیبی می شود که جان از بدنش بیرون می کنند و تصویر پسری را می بیند که برایش ناآشنا است. ذهن او رویاها و گاه توهمات غریبی را پیش چشمانش مجسم می کند که آیلا از آن ها سردر نمی آورد…