الهیات مسیحی، به خاصه آن الهیات متأثر از سنتهای مانوی و گنوسی، زیستن و شدنی در جهانی را ارائه میدهند که در نظرگاه آگوستین قدیس نسبت به عشق، میتوان اینگونه دیدشان: عشق در معنای به مالکیت خویشتن درآوردن دیگری و عشقی که چنان از میل به مال خود کردن خالی شده که خود و دیگری را به سرحدات رهایی میبرد؛ کوپیدیتاس و کاریتاس! هانا آرنت، کتاب عشق و آگوستین قدیس را با نظر به همین انگارهی آگوستین به عشق نوشته است، اما با تفسیری مجدد و دیگرگون که ردپای احضار هایدگر و یاسپرس و ... در آن دیده میشود. آرنت در این کتاب گام به گام با قدیس آگوستین پیش میآید و ضمن جلوه دادن به زیباییشناسی عشق و نوع مقبول عشقورزیدن نزد او، با پرسشهایی اندیشهی آگوستین را به چالش میکشد و دست به بازنگری اساسیای در عشق پسند فیسلوف و عارف پرآوازهی مسیحی میزند. عشق و آگوستین قدیس، بر مسئلهی اهمیت جامعهی انسانی و حفظ دوام، بقا و همیّت اجتماعی تأکید میکند که بدون حس تعلق دوجانبه و میلورزی مدام فردفرد مردم جامعه به یکدیگر، ناممکن مینماید.