کلمه کلمه، زنده ام و کار می کنم: کلمه به کلمه! روزها… نیمه دوم همه روزها پا به راه روشنایی جهان میشوم. می بینم، می شنوم، یاد می گیرم، ذخیره می کنم: هر چیزی، هر حسی، هر اتفاقی، هر هستی، چه خوب، چه غیر، و لاغیر! شبها وقتی همه زندگان به خواب اندرند، تازه بیداری بی دلیل من آغاز میشود، نه به اختیار، که تا یاد دارم قرار حیات من همین بوده است: از دوران دور کار و نان و دبستان تا همین ساعت ساکت بامدادی که ذره ذره مشغول معامله با کلماتم. عمر خویش را ثانیه ثانیه می دهم تا از آسمان، کلمه کلمه بستانم، بچینم، ببویم و برای هر چرایی خویش، چراغی شاید.