«خاطرات آبله رو» از جمله آثاری است که میخائیل نعیمه از خلال آن با نگاهی صوفیانه به هستی و جهان پیرامون و مناسبات انسانها نگریسته است. میخائیل کتاب خاطرات آبله رو (مذکرات الارقش) را در سال (۱۹۴۹) منتشر ساخت. قهرمان داستان «خاطرات آبله رو» برای کسب فردیت و گشودن مسیر تعالی خویش، عازم سفری درونی میشود. «آبله رو» در واقع فرافکنیای از شخصیت خود نویسنده است. «آبله رو» به عنوان راوی داستان، به صورت حدیث نفس و مونولوگی درونی و با مخاطب قرار دادن نفس کلی، انسان و جهان پیرامون را مورد تحلیل و تامل قرار میدهد. «آبله رو» حکایت انسانی است که از دیو و دد ملول است و در آرزوی انسان است. انسان آرمانیای که در میان مناسبات تنگ و تاریک زمینی یافت نمیشود. خاطرات آبله رو دعوتی است به دنیای درون دنیایی که در آن هاله اثیری سکوت، تمام فضای روح و روان انسان را پر میسازد. رفتار و حرکات و سکنات «آبله رو» یاد آور سخن آن پیر روشن ضمیر است که میگفت: «روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم و سخنی به از بیسخنی نشنیدم. ساکن سرای سکوت شدم». «آبله رو» سخاوتمندانه سفرهی دل خویش را میگشاید و میوههای دل خویشتن را نثار انسانها میسازد. در این اثر درد شناختن خویشتن خویش موج میزند و تمام دردها در مقابل این درد اصیل رنگ میبازند. اصولا در این واکاوی درون است که انسان موفق به کشف دنیای درونی خویش میشود. حکایت خاطرات آبلهرو ، حکایت سفری است از خاک تا افلاک. داستان خاطرات آبلهرو حکایت شبنمی است که در آرزوی شدن و رسیدن به دریاست. میخائیل در این اثر میخواهد بگوید که برای رسیدن به فردیت و کسب جمیعت خاطر؛ باید پارسایی پیشه سازیم و این پارسایی از رهگذر سکوت و درنگ و تامل در هستی و انسان حاصل میشود. شخصیت «آبلهرو» خیالین و برساختهی اندیشه و آرزوی میخائیل نعیمه است. میخائیل تمام تلاش خود را بهکار گرفته است تا اندیشه، دردها، تاملات و تجربههای صوفیانه خویش را از خلال شخصیت «آبله رو» بیان کند. این اثر در واقع سرگذشت و حدیث نفسی است که صبغهای روایی بر آن سایه افکنده است که این امر ما را به دنیای درون و روانشناسی و ناخودآگاهی سوق میدهد.