نویسنده، نمایشنامهاش را به شیراز تقدیم کرده، به دلیل اینکه بنمایهی اولیهی متن سی سال پیشازاین در شیراز شکل گرفته و بازنویسی نهایی هم سی سال پسازآن، در حضوری کاری در شیراز. کتاب «سفرنامهی برزخ» اما بیشتر ازاینها به این تقدیمشدن به شیراز و سی سال میان متن اولیه و نهاییشده، مرتبط است. شیراز شهریست که بار عظیمی از فرهنگ این سرزمین که نامش ایران است را بهدوش میکشد و نمایشنامه اتصالی عجیب به این فرهنگ، مردم و تاریخ فرهنگی آن دارد. همواره این پرسش در این ملک وجود داشته که اینهمه درماندگی و ناکارآمدی در لحظهلحظههای تاریخ، از چه و برای چیست؟ فرهنگ منحط و انحطاط فرهنگی و خاموشی چراغ تفکر؟ یا ماجرا چیز دیگریست؟ در متن نمایش به تنگهی ظلمات اشاره میشود، تنگهای یادآور تنگهی ابوالحیات در نزدیکی شیراز که آریو برزن افسانهای در آن نقطه راه بر سپاه اسکندر بست و آن از آخرین مقاومتهای تمام تاریخ ما بود که اندکی پیروزی درآن وجود داشت. البته که ما از آن تنگهی ابوالحیات، آن ظلمات هزارهها عبور نکردیم و درآن درماندیم و بر هر ظلمتی که ساختیم، نام بهشت گذاشتیم. سفرنامهی برزخ محمد رضاییراد شرح حرکتهای ما در طول و عرضهای تاریخ است و بلاتکلیفی تاریخی از جهنمها و بهشتهایی که نه جهنمش جهنم بود و نه بهشتش بهشت، و همین درماندگی تاریخی، ما را کهنتر از همیشه به آیندهای درمانده اتصال داده است.