بن گارستن هیچ ویژگی خاصی ندارد. مردی است با خلق و خوی تند و ژاکت چرمی مندرس که پشت پیشخان نوشگاهی در مرکز شهر کز کرده و غم و غصههایش را در لیوان نوشیدنیاش غرق میکند؛ یا دستکم خودش میخواهد چنین به نظر بیاید. اما چیزهایی را پشت نقابی که به چهرهی خود حقیقیاش زده، از همه مخفی میکند، چیزهایی مثل این که زمانی به «بن سرخ» مشهور بوده است… و این که جهان اسطورهها و افسانهها آنطور که به ما قبولاندهاند، فقط یک خیال نیست و بن بههیچوجه نمیخواهد رازی که زیر پوستش پنهان شده است، برملا شود. اما حتی بن هم نمیداند دنیای به ظاهر آرام اطرافش چطور افسار پاره خواهد کرد. رقیبی چندصدساله از خواب برخاسته و مرز بین جهان بن و جهان ما در حال فروریختن است. پشت هر افسانهای، حقیقتی شراره میزند…