بحث بر سر عشق، چیستی، چرایی و چگونگیاش، بحثی هزارانساله است. از کتابهای عهد عتیق و ضیافت افلاطون، نوشتههایی سوفوکل و اوریپید و ... تا نویسندگان و فیلسوفان مدرن و پستمدرن، از ولتر و گوته و استاندال و فلوبر و بالزاک و تولستوی تا نیچه و ای گاست و دلوز و بدیو و ... همگی از عشق گفته و نوشتهاند و پیرامونش بحث و جدلها داشتهاند. از عشق متافیزیکی و غیرجسمانی افلاطون تا عشق در معنای کنشی سیاسی در نزد بدیو، گسترهای چنان حیرتانگیز را بهوجود آوردهاند که به نظر میرسد هیچگاه این بحث را پایانی نیست. «خوزه ارتگا ای گاست»، نویسنده و فیلسوف نامدار اسپانیایی، که در بستر اسپانیای نیمهی اول قرن بیستم از فراسوی امیدواری به بهبود جهان و کشورش در بازهی 72 سالهی زندگیاش به سرحدات ناامیدی درغلطید، نوشتهها و جستارهای فراوانی دربارهی مسئلهی عشق نوشته که مشهورترینشان مجموعهی سه جستار است که در کتاب «از عشق» گردآوری شدهاند. از عشق که جنبههای روانشناختی و فلسفی برآمده از بسیاری از نگرههای کلاسیک را در خود دارد، در نوع خودش نو و بدیع هم هست. عشق نزد ای گاست حرکتی سیال میان جسم و جان است که برای همگان یکسان نیست ولی قطعیت آن در جایگاه عجیب رفیع معشوق نزد عاشق است؛ برای عاشق، «معشوق جهان را بیرون رانده و خودش جای آن را گرفته است.»