درست است که درد کسی را نمیکشد، ولی به قطع یقین میتواند فسرده و رنجورش کند. به دنیا آمدن ما در لحظهی آغازش با دردی جانکاه و ورای تصور برای دیگریای به نام مادر همراه است، دردی به شدت شکستن همزمان بیست استخوان و بیشتر و این آغاز دردیست که آمدن ما به دیگری میدهد و پسازآن همواره درحال حرکت میان دردهایی هستیم که از سوی خودمان یا دیگران متحمل شده یا به دیگران تحمیل میکنیم. اما درد همهی ماجرا نیست، ماجرای اصلی آن رنجیست که از پی درد میآید و چنان عنان ما را در دست میگیرد که تکتک اکتها و کنشهایمان نه فقط متأثر و متصل به آن رنج که در ید بیضای آن رنجیست که میبریم. کتاب «درآمدی بر انسان شناسی درد و رنج در میان نابودی و نوزایی» بحثیست که به گرهگاههای عیان و نهان رابطهی درد و رنج میپردازد و نقطههای اتصال را پی میگیرد. داوید لوبروتون، انسانشناس و جامعهشناسی که کتاب جامعهشناسی بدناش یکی از مهمترین منابع این حوزه است، در این کتاب به لحظههایی که درد به رنج منتهی میشود و واکنشهای بدن و روان ما تمرکز کرده است. درآمدی بر انسان شناسی درد و رنج، با پی گرفتن لحظههایی که بسیاری از ما تجربهاش کردهایم، دردهایی که نه تنها هیچ رنجی را موجب نمیشوند بلکه گشودگی عظیمی در جهان فردی شخص ایجاد میکنند را هم زیر نظر میگیرد و با رفتن به دل اعصار و اسطورهها و تاریخ فردی و جمعی انسان، دردهایی که به جان دوست داشته میشوند را پیش رویمان میگذارد که این خود موید فرمهای گونهگون مواجههی آدمی با مقولهی درد و رنج است.