حکایت بخشش حکایت جوجهتیغی و موش کوری است که در زمستان هر دو در یک سوراخ کوچک لانه کردهاند. بخشش مثل پرواز بر فراز ابرهای توفانزا و رسیدن به ابرهای سفید بزرگ پنبهای با آسمان آبی و خورشید تابان است. هنگامی که فری و زیزی در حال کشمکش و بگومگو وارد اتاق پدرشان میشوند، او تصمیم میگیرد بچههایش را به سفری خیالی با چشمانداز بخشش ببرد. آنها در کنار هم میفهمند بخشش یعنی چه و درمییابند که بخشیدن، بخشنده را خوشحال میکند، شاید خوشحالتر از شخصی که او را بخشیدهاند. دکتر رابرت انرایت، نویسندهی این کتاب بخشش را تعریف میکند، تفاوت آن را با سازش نشان میدهد و به پدر و مادرها برای آموزش بخشش به بچههای خود، کمک میکند.