به سبد افزوده شد

مشاهده سبد خرید

کتاب شتای عمر Shetaye Omr

ناشر: نشر نی

نویسنده: احمد عزیزی

گروه بندی: تاریخ ایران

48,000 تومان
25 %
موجودنیست!
  • قطع: رقعی
  • نوع جلد: شومیز
  • تعداد صفحه: 446
  • شابک: 9789641855026
  • نوبت چاپ: 1
  • سال چاپ : 1396
  • کد محصول: 7110
  • بازدید: 625 بار
  • تاریخ آپدیت: ۸ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۳۷

معرفی کتاب شتای عمر

در پی آزادی گروگان ها با حکم شهید رجایی، مسئولیت دفتر هماهنگی و اجرای بیانیه ی الجزایر و پس از آن، هم زمان با دوره ی کوتاه سرپرستی نخست وزیر بر وزارت امور خارجه، معاونت امور بین الملل و اقتصادی این وزارت را برعهده گرفت. میرحسین موسوی در شهریور ۱۳۶۰، زمانی که بر مسند وزارت امور خارجه نشست، او را در جایگاه قائم مقام وزیر قرار داد. او پس از کوچ میرحسین موسوی به کاخ نخست وزیری، در دوره ی وزارت دکتر علی اکبر ولایتی بیش از دو سال همچنان قائم مقام وزیر امور خارجه ماند. در خرداد ۱۳۶۳ به نمایندگی از مردم قزوین وارد مجلس شورای اسلامی شد و در دوره های دوم و سوم مجلس در این جایگاه خدمت کرد. زمانی در این سال ها رئیس کمیسیون سیاست خارجی و همچنین عضو هیئت رئیسه ی مجلس بود. پس از دوران نمایندگی، در مسئولیت هایی چون دبیر کمیته ی سیاست خارجی شورای عالی امنیت ملی، سفیر جمهوری اسلامی در آلمان و نیز دستیار ارشد وزیر خدمت کرد و هم زمان در دولت اصلاحات و دوره ی ریاست جمهوری حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی، دبیر کمیسیون ویژه ی امنیتی و روابط خارجی دولت بود.سرانجام زمان آزادی گروگان ها فرارسید. دنیا در تب وتاب بود و همه ی میکروفون ها و دوربین ها به سمت ایران. روی پلکان هواپیمای الجزایری در نقطه ای دوردست و حفاظت شده در فرودگاه مهرآباد ایستاده بودم. فهرست اسامی ۵۲ گروگان آمریکایی را در دست داشتم و یک مسئول الجزایری نیز در کنارم بود. گروگان ها یک به یک از کنارمان رد می شدند و نام شان را روی فهرست نشان می دادند و همان مسئول علامتی کنار نام شان می زد. مطلع نیستم گروگان ها در دوره ی نگهداری شان به تلویزیون یا روزنامه دسترسی داشتند یا نه. در این صورت باید چهره ام برای شان آشنا می بود. روشن بود که مردم آمریکا با نام و مسئولیتم [در مقام مسئول و هماهنگ کننده ی کارگروه آزادسازی گروگان ها در دولت شهید رجایی] آشنایی کامل دارند و این را از سیل نامه هایی فهمیدم که بعد از آزادی گروگان ها از نقاط مختلف آمریکا دریافت کردم. بروس لینگن، کاردار سفارت که در محل وزارت خارجه نگهداری می شد، اما مرا به خوبی می شناخت. به هرحال او در شرایط بهتری بود و چه بسا اطلاعاتی بیش از دیگران از روند ماجرا و دست اندکاران آن داشت و روزنمه هایی به دستش می رسید. یک بار هم مرا در محل نگهداری در وزارت خارجه دیده و شاید خاطره ای از آن دیدار در ذهن داشت. او هنگام بالارفتن از پله های هواپیما و عبور از کنارم، تمام قد رو به من ایستاد و با احترام کامل دست داد و گفت: «نمی دانم چطور باید از شما تشکر کنم، آقای عزیزی!»