جدال و بحث دائمی بر سر تعریف و فهم قدرت از دوران باستان تاکنون ادامه داشته و دارد. در همین سدهی بیستم طیف وسیعی از فوکو و بوردیو و بودریار تا دلوز و باتای و بلانشو دربارهی قدرت نوشتهاند و از منظر فلسفه و علوم اجتماعی به آن نگریستهاند. اینکه قدرت همزاد، همراه یا مترادف خشونت است و یا در چه لحظههایی در دست اکثریت علیه اقلیت است یا به عکس، بحث مهم نسبت قدرت با قانون و اینکه قدرت قانونی چهطور قدرتیست و تفاوتش با قدرت ورای قانون چیست و ... و البته بحثهای نظری خیلی بیشتری که در باب قدرت وجود دارد و خواهد داشت موجب شده بسیاری این حرف را پیش بکشند و بر آن تأکید کنند که قدرت تعریف نشدنی و توضیحناپذیر است. در این نقطه «بیونگ چول هان»، فیلسوف چپگرای کرهای وارد میشود و میز بازی را بههم میریزد. این فیلسوف در کتاب «قدرت چیست؟» مفصلبندی بنیانهای اساسی بحث قدرت را مبنای کارش گذاشته و سعی میکند همهی آن تعاریف و ضد تعاریف را کنار هم بنشاند و اتصال را شکل دهد. او در قدرت چیست، فرمها و صورتهای گونهگون قدرت را بازشناسی کرده و تلاشش بازیابی و بازتعریف عنصرهای تشکیلدهندهایست که باید برای فهم قدرت در آنها بازنگری کرد. قدرت چیست میخواهد افسانهی تعریفناپذیری قدرت را از قدرت تهی کند!