خواندن و مداقهی آثار هنرمندان و نویسندگان بزرگ از چشم همکارانشان همواره تفکربرانگیز، جذاب و عجیب بوده است! سنتی دیرینه که از عهد باستان رواج داشته و تا همین امروز هم ادامه دارد. اینکه خبرنگاران مدام از نویسندگان یا فیلمسازان دربارهی بهترین کتابهایی که خواندهاند یا بهترین فیلمهایی که دیدهاند میپرسند و یا پرسشهای دیگری دربارهی شخصیت و آثار همکارانشان، همه و همه نشانهی اشتیاقی دو طرفه از سوی مخاطبان و خود هنرمندان و ادیبان است در بیان نظر پیرامون همکارانشان. این فرم از اظهار نظر در بسیاری مواقع از پرسش و پاسخ بیرون رفته و به نوشتن نقد و جستار رسیده که بخش بزرگی از نوشتههای بزرگ تاریخ ادبیات را تشکیل میدهند. مقالهی لویی آراگون در ستایش فیلم «پیرو خله»ی ژان لوک گدار، کتاب «عیش مدام» ماریو بارگاس یوسا دربارهی رمان «مادام بوواری» گوستاو فلوبر، کتاب «انسان در شعر معاصر» محمد مختاری در نقد و تحلیل نیما، اخوان، فروغ و شاملو و بسیاری متنهای دیگر که شاعران، نویسندگان و فیلمسازان مختلف دربارهی آثار دیگر شاعران، نویسندگان و فیلمسازان نوشتهاند، همگی بخش بزرگی از دانش ما دربارهی هنر و ادبیات را تشکیل دادهاند. کتاب «خودم با دیگران» کتابیست که به ما این امکان را میدهد تا نویسندگان بزرگی که میشناسیم را از چشم نویسندهی بزرگ دیگری بخوانیم و ببینیم؛ از چشم فوئنتس! کارلوس فوئنتس که نه فقط یک رماننویس بزرگ بلکه منتقد، مقالهنویس و جستارنویس سترگی هم بود، در این کتاب از دیدرو تا مارکز و بونوئل و ... را زیر نظر میگیرد و متنهایی منتقدانه و تحلیلی مینویسد که درعینحال به شدت از تجربهی زیستهی خودش در نوشتن آنها مدد گرفته است. خودم با دیگران دریچهای نو به روی ادبیات است هم در معنایی که میشناسیم و هم در معنایی که تاکنون برایمان ناشناخته بوده، آن هم از چشم جناب فوئنتس.