برای دو دزد سوار بر موتور وسپای 200 سی سی، این یک قربانی اشتباه، در محلی اشتباه، در یک صبح یکشنبه ی اشتباه در ماه سپتامبر بود. انگار همه ی زندگی در پیتزا اسمرالدا، چند مایل بیرون از ونیز، جمع شده بود. مراسم کلیسا تازه تمام شده بود و خانواده ها زیر نور درخشان خورشید قدم می زدند؛ مادربزرگ ها با لباس های سیاه، دخترها و پسرها با بهترین کت و شلوارها و پیراهن های مراسم دعایشان. کافه ها و بستنی فروشی ها باز بودند و مشتریان شان به پیاده رو ها و خیابان ها می ریختند. از فواره ای عظیم همه ی رب النوع ها و شیاطین، آب یخ به بیرون فوران می کرد و آن جا بازاری هم برپا شده بود با غرفه هایی که بادبادک، گل های خشک، کارت پستال های قدیمی، پرنده های کوکی و کیسه های دانه برای صدها کبوتری که در اطراف پراکنده بودند، می فروختند. وسط همه ی این ها یک دو جین شاگرد مدرسه ی انگلیسی بودند. از بدشانسی دو دزد یکی از آن ها ( آلکس رایدر ) بود و...