روشنگری آغاز و انجام عجیبی دارد. عصری که نقطهی آغازش تنها انقلاب بدون خونریزی واقعی تاریخ یعنی انقلاب مشروطهی 1689 انگلستان است و نقطهی پایانش انقلاب بزرگ ولی سرشار از خونریزی و خونبازی فرانسه در 1789! گویی روند صدسالهی کم کردن قدرت کلیسا و شاهان در دوران روشنگری اتفاقی بود که باید با آرامش تجربی و منضبطانهی انگلیسیها شروع میشد و با خشم فرانسویها از کلیسا و حکومت پایان مییافت. اما این فقط دو سوی ماجرای روشنگریست. سویهی دیگر روشنگری در نزد آلمانیها حضور داشت که ورای سیاست و ضدیت صرف با مذهب، با بینشی عمیقا فلسفی، بر عقل نقاد و سعادتمندی عملی تأکید داشتند. جمیع این مباحث به خوبی در کتاب «عصر روشنگری» نوشتهی «ورنر اشنایدرز» تبیین و توضیح داده میشود. اشنایدرز در این کتاب جنبههای مختلف وقایع و مضامین این دوران را تشریح کرده و با مبنا قرار دادن نظرگاه ایمانوئل کانت، روشنگری را پدیدهای جهانی میداند که فقط مختص اروپا نبوده و نیست. عصر روشنگری توضیح و تفسیر چگونگی پیروزی خردگرایان برابر ایمانگرایان است که با جدیت فلسفی اندیشمندان بزرگ غربی به ثمر نشستن مدرنیته منتهی شده است.