خاطرات کودکی، کورسوی شعلههای عشقی پاک را که رو به زوال است، دوباره شعله ور میکند. آتش عشقی که ریشه در قلب و روح دو عاشق تنیده، محال است با سالها دوری خاموش شود و به خاکستر گراید. عشقی که در کودکی شکل میگیرد و روزها و ماهها و سالها در قلبهای مشتاقشان پرورانیده شده تنها با یک نگاه زبانه میکشد و از زیر خاکستر زمانه شعلهور میشود و قلبهای عاشقشان را به نور عشق روشن میسازد. دو جوان عاشق پس از سالها دوری و جدایی با یکدیگر رو به رو میشوند اما همچون دو غریبه بیتفاوت از کنار یکدیگر میگذرند بدون آنکه بدانند کسی که از کنارش عبور کردند همان عشق گمشدهاشان است که ناگهان زانوانشان سست میشود و قلبشان میلرزد، اندکی تأمل میکنند و از خود میپرسند: یعنی خودش است؟