اگر میخواهیم زندگی را زیباتر بسازیم، باید بدانیم که وارد کردن هر عقیدهای به یک فرهنگ جدید مانند آن است که بخواهیم یک گل و یک سنگ را به هم وصل کنیم. گل نمایانگر این توان بالقوه است که محبت و حکمت و وضوح و شادمانی در زندگی ما به فعل درمیآید. سنگ هم مظهر مقاومت یک ذهن سردرگم است. اگر میخواهیم گل ریشه بدواند و ببالد، باید تلاش کنیم که شرایط صحیح را به وجود آوریم. برای انجام این کار (چه به عنوان افراد و چه به عنوان تغذیه کننده ی فرهنگی که در آن رسیدن به آسایش شخصی گاهی بالاترین معیار به حساب می آید)، باید دل و ذهن و زندگی خود را نرم و تلطیف کنیم. خوشبختی حقیقی همواره در دسترس ماست؛ اما ابتدا باید محیط را برای شکوفایی این خوشبختی مهیا کنیم. باید از صمیم دل بخواهیم مهربانتر باشیم، نترسیم، با اعتماد به نفس و باعزت زندگی کنیم؛ اما باید بدانیم که اگر میخواهیم را در کره ی زمین درد و رنج کاهش دهیم، هرکس که قادر است ذهن خود را منعطف کند باید گل روی سنگ بکارد، به این ترتیب است که میتوانیم جامعهای به وجود آوریم که مبتنی بر انرژیهایی باشد که ما از تجربه کردن و اعمال نیکیهای خود کسب می کنیم. در تبت، این انرژی لونگتا به معنی «اسب بادپا» مینامیم.