اگر آمریکاییها با «تولد یک ملت» دستراستیترین ایدهی تاریخ را و البته فاشیسم نهفته در بنیان ایدئولوژیک کشورشان را به خودشان حقنه کردند، با «بربادرفته» موفق به صادرات ایدههایشان در زرورق شکوه، عظمت و زرقوبرق به همهی دنیا شدند. فیلم سه ساعته و نیمهی تمام رنگی که دیوید سلزنیک در مقام تهیهکننده ابتدا کارگردانیاش را به جورج کیوکر سپرد و سپس با نفوذ کلارک گیبل پس از دو هفته کار را به ویکتور فلمینگ واگذار کرد، همچنان پرفروشترین و پربینندهترین فیلم تاریخ سینما محسوب میشود. فیلمی در ستایش جنوبیهای بردهدار که در جنگی خانمانسوز بر سر مسألهی بیاهمیت الغای بردهداری، لطمات بسیاری دیدند! رمان راستکیشانهی مارگارت میچل و فیلمی که از آن اقتباس شد، چنان بر هم منطبق شدند و منطبق ماندند که به شکل شگفتی ایدههایش با نکتهسنجی، ریزبینی و دقتنظر در فرمی سینمایی هویدا شدهاند. اهمیت فیلم بربادرفته در همین انتقال از رمان به فیلم، تاثیرش بر فرهنگ عامه و مهریست که بر تاریخ زده و خیلی کم به مجموعهی آنها در کنار هم پرداخته شده است. کتاب «صادقانه بگم عزیزم: نگاهی دوباره به بربادرفته» بازنگری اساسی در این فیلم و هرآنچیزیست که پیشازاین دربارهاش گفته و نوشته شده است. مالی هسکل در این کتاب با همان منظر فمینیستیاش با تأکید بر شخصیت اسکارلت، دریچهای برای ما به روی فیلم باز میکند که کتاب را به شدت مهم و قابل تأمل کرده است.