آنهایی که در آن تاریک و روشن ماه جولای 1996 شاهد افتتاحیهی المپیک آتلانتا، 100 سال پس از آغاز این مسابقات در دوران مدرن بودند، درست چهار سال پیش از پایان قرن بیستم، حضور نادیا کومانچی را کنار محمدعلی کلی در هنگام حمل مشعل فراموش نمیکنند. گویی برای همگان مشخص بود در قرنی که جنبشهای زنان تمام تلاشششان را برای تغییر مناسبات نابرابری کردهاند و جنبشهای ضدنژادپرستی هم به همین ترتیب، باید بهترین و بزرگترین نمادهای ورزشی قرن، زن و مردی باشند که قدرت، صلابت، هوش ورزشی، سیاسی و اجتماعیشان چندین نسل را شیفتهیشان کرده است. نادیا کومانچی که در 15 سالگی در المپیک 1976 مونترال، چشمهای همهی جهان را خیرهی زیباترین لحظههای تاریخ ورزش کرده بود، سالها بعد با مشی سیاسیاش علیه استبداد چائوشسکو ایستاد و اهمیت و جایگاهش تا جایی پیش رفت که پس از انقلاب رومانی، با استقبالی باشکوه به کشورش بازگردانده شد. کومانچی دهههاست ورزش میکند، آموزش میدهد، مدرسه و بیمارستان میسازد و از مردم کشورش حمایت میکند و بیدلیل نیست که بسیاری او را نه فقط بهترین ژیمناست قرن بیستم بلکه بهترین ورزشکار قرن میدانند. کتاب «نامههایی به یک ژیمناست جوان» پاسخهای کومانچی به پرسشهاییست که ژیمناست جوانی از او پرسیده و حامل بینش عمیق و نگاه نافذ این ورزشکار و سمبل قرن بیستم به زندگی، انسان، جامعه، اخلاق و سیاست است. نامههایی به یک ژیمناست جوان، کتابیست که نه فقط چون نادیا کومانچی افسانهای آن را نوشته حائز اهمیت است، بلکه خود متن کتاب نشانههای واضحی از نبوغ و فهم درست جهان و انسان را به ما نشان میدهد که کتاب را برای همگان خواندنی میکند.