«دیباچه ای بر فلسفه ی تاریخ ایران» دست کم از دو سو درخور نگرش و یگانه است: نخست، اگر تاریخ را در گزارش اندیشهها و گفتارها و کردارها و دستاوردهای مردمان در بستر زمان بدانیم، و فلسفه ی تاریخ را کوششی بخردانه در بررسی و ارزیابی گزارشهای تاریخی برای دستیابی به نگره هایی سنجشگرانه و همگانی از تاریخ، آنگاه این دیباچه را نخستین کوشش سامانمند فلسفی در این زمینه در ایران خواهیم یافت؛ کوششی سنجشگرانه برای یافتن رشتهای تا رویدادهای پراکندهی تاریخی را بههم بپیونداند و این سان، با یگانستن پدیدههای جدا جدا سامانی هماهنگ برای شناسایی سراسر تاریخ ایران بیافریند و تاریخ را از پایگاه یک گزارش رویداد به پایگاه یک دانش سنجشگرانه برکشد. دوم، جهان امروز بیش از آنکه نیازمند پاسخهای درست باشد نیازمند پرسشهای درست است، و ارج و پایهی هر فرزانه نیز نه در پاسخهایی که میدهد و گرههایی که میگشاید که در پرسشهایی است که سنجشگرانه در میاندازد. نویسنده پرسشگر است و آفرینشگر، و اندر این دیباچه دمی از پرسش و آفرینش نمیایستد و توسن اندیشهاش گردن میفرازد و میآفریند و میپرسد و پای بر هیچ بندی نمینهد تا آگاهی را، که به گوهر خویش نیرویی شناسنده است، به خودآگاهی دیسیده گرداند و چنین، بنیادی نو برای آگاهی ایرانی بیافریند، آگاهیای که میتواند با شناسایی گوهر خویش و نیرویی هست گرداندن خویش بر خویشتن خویش آگاه گردد و با گرداندن خویش از یک نیروی به توانش به یک نیروی به کنش به خودآگاهی دررسد.