داستان دختر یهودی که با خانواده اش به آشوییتس فرستاده شد. او عاشق پسر اشتباهی می شود - پسر آلمانی فرمانده ی اردوگاه. هانا یک پیانیست با استعداد، و دومین دختر محافظت شده یهودیان طبقه متوسط مجارستان است. در اواخر جنگ جهانی دوم، یهودیان بوداپست جمع آوری و به آشویتس فرستاده شدند. هانا و مادر و خواهرش از پدرش جدا شده اند. مادرش به بیمار روانی مبتلا شده و روز به روز بدتر می شود تا اینکه او را نیز به جایی می برند. خواهرش اریکا کم کم از گرسنگی می میرد. هانا یک نوجوان 15 ساله کاملا ساده لوح است، اما وقتی فرصتی برای نواختن پیانو برای فرمانده اردوگاه به او داده می شود، او به شدت مشتاق است که انتخاب شود. او هر روز تحت نگهبانی به خانه ی فرمانده میرود و منتظر میماند تا فرمانده موسیقی بخواهد. همچنین پسر فرمانده، کارل، در این خانه زندگی می کند. جوانی خوش تیپ که به نظر می رسد کاملا از آنچه در اطرافش می گذرد جدا شده است. هانا از او متنفر است که در اتاق موسیقی نشسته و مشغول نقاشی است. اما هر چه هانا بیشتر به آن خانه می رود، بیشتر متوجه می شود که چیزهای دیگری در جریان است. چیزهای مخفی. کارل ممکن است آن کسی نباشد که او فکر می کند. و هانا قبل از اینکه بفهمد چه اتفاقی دارد می افتد عاشق پسر اشتباهی شده است.