«محمود درویش»، شاعر بزرگ و فقید فلسطینی در شعر «بدرود با ادوارد سعید» مینویسد: «زیباییشناسی یعنی رسیدن به تناسب». اگر تناسب را ورای هر منظر زیباییشناسانه، آنی بدانیم که کلیت شاکلهی فکر فلسفی را میسازد، آنگاه است که میتوان به درک و فهم روابط بین دستگاهها و ایدههای فلسفی رسید. کتاب «کنشپذیری ریشهای» نوشتهی «تامس کارل وال» اتصال کنشپذیری به واسطهی گرانیگاههاییست که امانوئل لویناس، موریس بلانشو و جورجو آگامبن درعین جدایی منظر فلسفیشان داشته و دارند، آن هم در ریشه و پیوند با منطق استعلایی امانوئل کانت: بلانشو که کنشپذیری را نسبت به تصویر میدانست، لویناس که آن را نسبت به دیگری تعریف میکرد و پسازآن دو، آگامبن که کنشپذیری را نسبت به در-زبان-بودن شرح داده و میدهد. این کتاب به یکی از پرسشهای اساسی فلسفه هم میپردازد: چه چیزی دازاین را نمایان میکند؟ نویسنده از منظر بلانشو، لویناس و آگامبن مینویسد: وقتی هیچ چیزی نباشد(؟!). البته که کتاب کنشپذیری ریشهای دائما با این پرسش و دهها پرسش دیگر کلنجار میرود و در بسیاری از مواقع پاسخی هم در کار نیست، اما جستوجو در وجود رازآمیز اثر هنری و اخلاق تصویری لویناس در کنار زبان تصویری بلانشو و بعد، اجتماع تصویری آگامبن، کتاب را عجیب مهم و خواندنی کردهاست، هرچند نمیتوان منکر پیچیدگیهای سرشار از آزار آن شد که شاید به هر روی طبیعت مواجهه با این سه فیلسوف باشد.