وقتی صحبت از باور ما می شود، انسان ها همان چیزی را می بینند که می خواهند ببینند. به عبارت دیگر، ما چیزی را داریم که جولیا گالف آن را ذهنیت «سرباز» می نامد. از قبیله گرایی و خیال پردازی گرفته تا منطقی کردن زندگی شخصی و همه چیزهای بین آن، ما از ایده هایی که بیشتر می خواهیم به آن باور داشته باشیم دفاع می کنیم – و آن هایی را که باور نداریم را ساقط می کنیم. اما اگر میخواهیم بیشتر اوقات به درستی کار کنیم، گالف استدلال میکند، باید خودمان را طوری تربیت کنیم که یک طرز فکر «پیشاهنگی» داشته باشیم. برخلاف سرباز، هدف یک پیشاهنگ دفاع از یک طرف بر طرف دیگر نیست. بلکه وظیفه ی او بیرون رفتن، بررسی قلمرو، و بازگشت با یک نقشه دقیق تا حد ممکن است. مهمتر از همه، پیشاهنگ میخواهد بداند که واقعا چه چیزی حقیقت دارد، صرف نظر از اینکه آنها امیدوارند چه اتفاقی بیفتد. در کتاب طرز فکر پیشاهنگی گالف نشان میدهد که چیزی که پیشاهنگان را در درست کردن کارها بهتر میکند این نیست که باهوشتر یا آگاهتر از دیگران هستند. بلکه تعداد انگشت شماری از مهارتهای احساسی، عادتها و روشهای نگاه به جهان است که هر کسی میتواند آنها را بیاموزد. گالف با مثالهای شگفتانگیزی از نحوه زنده ماندن در گیر افتادن در وسط اقیانوس، تا اینکه چگونه جف بزوس از اعتماد به نفس بیش از حد اجتناب میکند، تا اینکه چگونه ابرپیشبینیکنندگان از ماموران سیا پیشی میگیرند، تا تاپیکهای Reddit و سیاستهای حزبی مدرن، بررسی میکند که چرا مغز ما ما را فریب میدهد و چه چیزی میتوانیم انجام دهیم تا طرز فکر خود را تغییر دهیم.