داستان شاهزاده امیتیس در زمان مادها اتفاق میافتد. امیتیس نام شاهزاده مادها است (دختر امپراطور ماد). زمانی که کورش به هگمتانه میرسد و میخواهد قصر امپراطور را فتح کند، امیتیس به استقبال او میرود. پدر کورش، کمبوجیه، شهر هگمتانه را تصرف و کورش، پسرش، پس از 3 سال آن را فتح کرد و امپراطوری ماد جای خود را به امپراطوری هخامنشی داد. کتاب «شاهزاده امیتیس» با دستمایه قراردادن زندگی این دختر جوان، قصه آن سالها را میگوید. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «امیتیس ناراحت و نگران از روددررویی دو سپاه عظیم بود. پانصد هزار نفر در این دشت مقابل هم بودند.نزدیک بود تعداد زیادی از آنها به خاک و خون بیفتند هرچه فکر کرد که چگونه میتوان مانع این کار شد، به نتیجهای نرسید و چاره این کار را موکول کرد به ایزد دانا.»