این پرسش همهی شهروندان عصر انفجار اطلاعات، جهان پساصنعتی و دنیای غرق تمام مظاهر مدرنیسم است که چرا اینقدر خستهایم و چرا با اینهمه خستگی نمیتوانیم بخوابیم؟ گو اینکه خستگی و خواب راحت دیگر با یکدیگر نسبتی ندارند و سرمایهداری و مظاهرش نه فقط ذهن و زبان ما که فیزیولژی زیستیمان را هم به کلی دگرگون، مختل و مخدوش کرده است. کتاب «بیخواب شدن» یکی دیگر از جستارهایی برای زندگیست که پیشازاین بخشهای دیگری از آن را در سلسله کتابهای مدرسهی زندگی آلن دوباتن دیده و خوانده بودیم. مدرسهی زندگی با درسگفتارهای کمنظیرش، ضمن نقد وضعیتهای زیستی که در زمانهی اکنون به آن دچاریم، پیرو مسئلهی اساسی که خود زندگیست و اینکه برای زندگی کردن و زنده ماندن باید بتوانیم از دل همین مصائب هم گشودگی ایجاد کنیم تا غرق در تاریکی، بلاهت و بیمعنایی باقی نمانیم، این بار سراغ یکی از جانکاهترین مصائب زندگی در هزارهی سوم رفته است؛ ناتوانی ما در خوابیدن، خوب خوابیدن، آسوده خوابیدن! بیخواب شدن نه راهنمای پزشکیست نه فغان و هیهات که ببینید چه بر سر انسان آمده است! این کتاب همهی این بیچارگی که به واسطهی ناچاری زیستمان در این دوران به آن دچار شدهایم را میداند و گوشزد میکند، اما چون نویسندگانش معتقدند که نباید از شیاطین شکست بخوریم، ایدههای تازهای برای مواجهه با مسئلهی بیخوابی پیش رویمان میگذارد که شاید گشایشی حاصل شود.