تئاتربودگی دقیقا به چه چیزی اشاره میکند و با چه نوع تئاتری رابطه دارد؟ این سوال ابتدایی و بهظاهر بدیهی دستمایه نگارش ویژهنامهای است که در سال ۲۰۰۲ به دعوت "ژوزت فرال" از سرشناسترین صاحبنظران تئاتر منتشر شد و ترجمه فارسی آن امسال در بخش جانبی سیزدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی ایران به چاپ رسید. هرکدام از مقالهها از دیدگاهی بخصوص (نشانهشناسی، علوماجتماعی، انسانشناسی هنر، علوم شناختی...) وارد حوزه فلسفه تئاتر میشوند و نگاهی به سیر تحول مفهوم تئاتریبودن و بوطیقای آن دارند و سپس در دیالکتیکی در زمانی/ همزمانی وضعیت امروز آن را در گذار از تقابل تئاتر/اجرا تا سرگردانی آن در مواجهه با تکنولوژی، مدرنیت و نظریات پسامدرن بررسی میکنند و هرکدام میکوشند تئاتربودگی را فهمیدنیتر کنند. نخستین موضع مسلط و محکم این کتاب واسازی تقابل تئاتر/اجرا است. ژوزت فرال در مقدمه مینویسد تئاتربودگی چیزی فراتر از تئاتر و اجرا است و لازمه پذیرش هر صحنهای فارغ از تئاتر یا اجرا بودن تحقق تئاتربودگی در آن است؛ «تئاتربودگی در شکلی محض و خالص وجود ندارد، اجراپذیری هم. چنانچه تئاتربودگی محض وجود داشت تبدیل به فرم هنری مرده و مکرری میشد که همه نشانههای آن قابل تشخیص، رمزگشوده و معنادار بودند، نوعی نمایش موزهای که اشکال قدیمی هنری را مثل اجزای موزه و نه شکل هنری زنده بازمیآفرید؛ اما خوب میدانیم که نمیشود هنری با این وضع زنده بماند. آنور اجرایی که صرفا برپایه اجراپذیری باشد با کنش پیش میرود بیآنکه درک مخاطب را بهعنوان فرایندی معنادار که به نشانهها، رمزگانها و ارجاعات وابسته است پیکند. میشود چنین اجراهایی را تصور کرد (مثل رویدادهای ورزشی، مسابقات اتومبیلرانی و مراسم آتشبازی) اما میدانیم که همین اجرائیت هم اگر با تئاتربودگی پر نشود بیمعنا است. درواقع هر اجرایی ضرورتا در تئاتربودگی نقر است». نقطه اشتراک دیگر در این نظریهها اذعان به اهمیت شناخت، آگاهی و ادراک مشاهدهگر و مشاهدهشونده (نمایشگر) است، گویی تئاتربودگی چیزی نیست که در انتزاع و تجرد معنا شود؛ بلکه فرایندی است محصول نگاه.