هنوز هم ممکن است در ذهن برخی افراد، فلسفۀ تحلیلی با نفی متافیزیک پیوند خورده باشد و ترکیب «متافیزیک تحلیلی» اندکی عجیب بنماید. اما این تصویری محدود و قدیمی از فلسفۀ تحلیلی است، و به قول آرمسترانگ: «خوشبختانه از آن سالها که فلسفۀ تحلیلی تحت سلطۀ ایدههای پوزیتیویسم منطقی و سپس رویکرد زبان عرفی بود مدتها گذشته است.» دیوید آرمسترانگ شاخصترین متافیزیکدان استرالیایی است. او در آغاز مسیر فلسفی خود بیشتر در مقام فیلسوف ذهن شناخته میشد، اما تأمل در مفاهیمی نظیر ویژگی، وضعیت و استعداد که در فلسفۀ ذهن بهطور گسترده استفاده میشوند، او را به حوزۀ متافیزیک کشاند. یکی از ویژگیهای آرمسترانگ توجه او به «نظاممندی» در متافیزیک است: «گمان میکنم چیزی دارم که میتوان آن را نظام متافیزیکی نامید.» کتاب حاضر آخرین جمعبندی او از آرائش در حوزۀ متافیزیک است. او در این کتاب تعدیلهایی جزئی و گاه تغییراتی کلی در دیدگاههای پیشین خود داده است. کتاب حاضر به طیف نسبتا گستردهای از موضوعات متافیزیکی، آن هم در چهارچوب نظامی یکپارچه، میپردازد؛ موضوعاتی از قبیل کلیها، جزئیها، ویژگیها، صادقسازها، رابطهها، اوضاع امور، علیت، قوانین طبیعت، استعدادها، اعداد، ردهها، مجموعهها، فقدانها، زمان، ذهن، امکان، ضرورت و فعلیت.