به فهرست بلندبالای چیزهایی که به دستها نسبت میدهیم فکر کنید! این مسئلهی اساسی تاریخ بشر که هر چیز ظریف، زیبا و ستایشبرانگیز را به هنر «دست» پیوند داده است، نشان میدهد که چهقدر دستها در نزد انسان، نمونهی اعلای آموزشپذیری و اوج قوهی خلاقهاند. حتی رباتهای کارخانههای فوق پیشرفته هم به فرمی شبیه دستها ساخته میشوند و حتی زمانی که میخواهند از کیفیت ماشینهای رولزرویس و بوگاتی حرف بزنند، به دستساز بودن همهی اجزای آنها اشاره میکنند. بهواقع، تاریخ انسان تا 1863، تاریخ نادیده گرفتن پاها به نفع دستهاست! فوتبال بود که تاریخ را دو شقه کرد و پاها را به جز ایستادن، دویدن و در نهایت لگدپرانی، به ابزاری کنترل کننده، هماهنگ، به شدت منعطف و کاربردی تبدیل کرد که باید به جز خودش، جسمی کروی و نسبتا سبک را هم در ساختاری نظاممند و با قوانینی مدوّن، کنترل میکرد و به گردش درمیآورد. و البته یک قانون در مقام یک پیششرط سفت و سخت که عدول از آن خطایی نابخشودنیست: ممنوعیت استفاده از دستها! گونتر گبائر، نویسنده و فیلسوف آلمانی در کتاب «زندگی در 90 دقیقه: فلسفهی فوتبال» مسئلهاش را با این ورزش جهانشمول از همین ضدیّتی که با فرهنگ متّکی به دست انسان در آن نمود دارد، آغاز کرده و به درون عمیقترین و درعینحال قابل فهمترین ماجراهای پیرامون فوتبال میرود. هواداربودن و تماشاگری فوتبال در پیوند با مسابقهای که در لحظه اتفاق میافتد، توپ و نقش آن در بازی دو گروه یازده نفره و آنچه باید پاهای آموزش دیده و تمرینشده با توپ انجام دهند تا فوتبال ممکن شده و به ثمر برسد، بخشی از ماجراجویی فلسفی گبائر در زندگی در نود دقیقه است که حتی اگر بازیکن، مربی و تماشاگر فوتبال هم نباشیم، باز هم خواندنش به منزلت فرمی از فلسفیدن و تفکر، مهم و لذتبخش است.