گویند زبان فاشیست است، اما چخوف با فراست و هوشمندی حیرتآوری بهرهگیری از همین عناصر را بر عهده گرفته است و رخدادها و پیچخوردگیهایی سترگ و تفکربرانگیز و نغمههایی ناشناخته و تجربههایی تروماتیک خلق میکند. ما نمیتوانیم قواعد تحمیلی زبانی و واژگانی را در هم شکنیم، ولی میتوانیم، در همین زمین بازی، رویداد و واقعیت خلق کنیم؛ رویداد بهمثابهی آنچه زبان توصیف و یا تبیین میکند، بنابراین، میتوان دربارهاش اندیشید و سخن گفت. با همین ترکیب حروف و اتحاد واژگانی است که معناهایی نوین و پرتنش کشف میشوند و ما را به سیاحت و ادراک میخوانند، اما لازم است اشارهای به تاریخچهی شخصی و شبکههای ارتباطی چخوف نیز داشته باشیم، زیرا این زبان و بیان و قواعد و ترکیب و اتحاد و زنجیره و فراشد واژگانی و ایهامها و ایجازها و ایماژها و استثناها و تعابیر و قاموس نه در خلأ که در بستر خاص او شکل گرفته است و چهبسا ادراکات او و در کل انسان برگرفته از گفتمان دالها و دیگریها است؛ دیگری بهمثابهی زبان، دیگری بهمثابهی شیء، دیگری بهمثابهی بدن، دیگری بهمثابهی ژوئیسانس (یعنی لذتی که به حس از پای درآمدن منتهی میشود، اما منبع شیفتگی را نیز فراهم میکند)، دیگری بهمثابهی میل و… برگرفته از اهداف و اشتیاق و فانتزیهای دیگریهایی است که ما در آن میانه خود نیز دیگری هستیم.