کتاب شناخت و علاقه های انسانی (به آلمانی: Erkenntnis und Interesse) کتابی است که در سال 1968 توسط فیلسوف آلمانی یورگن هابرماس منتشر شد، که در آن نویسنده به توسعه علوم طبیعی و انسانی مدرن می پردازد. او از زیگموند فروید انتقاد می کند و استدلال می کند که روانکاوی به جای یک علم، شاخه ای از علوم انسانی است و نقدی از فیلسوف فریدریش نیچه ارائه می دهد. اولین اثر عمده سیستماتیک هابرماس، شناخت و علاقه های انسانی ، با فروید و فلسفه فیلسوف پل ریکور (1965) مقایسه شده است. نقدهای مثبتی دریافت کرد، که آن را به عنوان کتابی مهم معرفی کرد. با این حال، منتقدان تلاش هابرماس برای بحث در مورد رابطه بین دانش و علایق انسانی را رضایتبخش نمیدانند و سبک کار او را مبهم میدانند. برخی از مفسران بحث او درباره فروید را ارزشمند دانسته اند، در حالی که برخی دیگر نتایج او را زیر سوال برده اند. هابرماس در این کتاب تاریخ پوزیتیویسم را با هدف ارائه تحلیلی از «ارتباطات بین شناخت و علایق انسانی» مورد بحث قرار می دهد. او ایدههای خود را با ایدههای فیلسوف کارل مارکس مرتبط میکند و توضیح میدهد که او ایدهای را «در نظریه جامعه مارکس ضمنی» توسعه میدهد. او بیان می کند که روانکاوی به عنوان نمونه در چارچوب او جایگاه مهمی دارد. او استدلال میکند که بحث فلسفی مدرن بر این مسئله متمرکز شده است که چگونه معرفت قابل اعتماد ممکن است، یعنی حوزه معرفتشناسی. به نظر او، عقلگرایی و تجربهگرایی هر دو به تعیین مرزبندی متافیزیکی قلمرو اشیاء و توجیه منطقی و روانشناختی اعتبار یک علم طبیعی که با زبان و آزمایش رسمی مشخص میشود، توجه داشتند.