در زمانهای قدیم، در سرزمین اورگاند انسانها و اژدها در کنار هم با صلح و صفا زندگی می کردند. تا روزی که یک اژدهای متفاوت در آن سرزمین به دنیا آمد. این اژدها شب ها تغییر شکل می داد و انسان می شد. اسم این اژدها را نوکتورن گذاشتند. نوکتورن مثل همه ی ادها زندگی کرد و بزرگ شد و به یکی از جشن هایی دعوت شد که شاه اورگاند در کاخ سلطنتی برپا کرده بود. نوکتورن در آن جشن، دختر شاه یعنی شاهزاده خانم اوب را دید و به او دل بست. شاهزاده خانم اوب هم دلبسته نوکتورن شد.نوکتورن برای خواستگاری شاهزاده خانم اوب به کاخ سلطنتی برگشت، اما پادشاه که نمی خواست دامادش اژدها باشد، عصبانی شد و با ازدواج آنها مخالفت کرد. فردای شب خواستگاری، نوکتورن شاهزاده خانم را از کاخ سلطنتی بیرون آورد و انها با هم فرار کردند. بعد از از آن دیگر هیچ کس آن دو نفر را ندید. این طوری شد که صلح قدیمی بین آدم ها و اژدهاها از بین رفت و آن ها برای همیشه با هم دشمن شدند . . .