چطور می شود یک بچه ی گریزان از کتاب ناگهان به جایی که پر از کتاب است علاقه مند شود و آن جا را به همه ی بازی های پر شور و هیجانش ترجیح بدهد؟ شاید چیز جذاب و عجیب و غریبی لا به لای قفسه های کتاب پیدا شده که زورش بیشتر از فضای آزاد بیرون و بازی های متنوعی که می توان در آن انجام داد باشد، چیزی مثل یک اژدها! وقتی که کیت، جاش و آلیتا کنار هم جمع شده اند و برای گذراندن روزشان فکر می کنند، آلیتا پیشنهاد می کند همه با هم به کتابخانه بروند، جایی که سکوتش از نظر کیت کشنده است. اما زور جاش و آلیتا به او می چربد و آن ها راهی کتابخانه می شوند، در نهایت کیت چیزهایی در آن جا کشف می کند که او را به شدت هیجان زده می کنند.