ابی که همراه پدر و مادربزرگش در آپارتمانی کوچک و آفتاب گیر سکونت دارد، پس از آشنایی و ازدواج پدرش با زنی به نام پلی، زندگی اش با تغییراتی بزرگ روبه رو می شود. اول از همه مادربزرگ، آن ها را ترک می کند و بعد او و پدرش به خانه ی پلی و لوئیس و ماکس نقل مکان می کنند. البته این تغییر مکان خیلی طول نمی کشد و همگی آن ها به خانه ای پوشیده شده با پیچک و پاپیتال که شباهتی با خانه های دیگر ندارد، اسباب کشی می کنند. تنها چند شب بعد از اقامتشان در خانه ی جدید، لوئیس حضور موجودی عجیب را در رختخوابش حس می کند، موجودی که به ظاهر تنها لوئیس قادر به دیدنش است، اما خیلی زود مشخص می شود که ابی هم آن را می بیند. آیا آن دو قادر به پیدا کردن خانه ی این موجود مرموز و دور کردن آن می شوند؟