فلسفه باید از همه چیز بگوید و باید این کار را بنابر نظام همهگانی شرطها انجام دهد. و آنگاه، البته پرسش اجتنابناپذیر تعهد سیاسی فیلسوف امروز مطرح میشود. میپندارم با وجود همهی اینها و با این دیدگاه، ما به شخصیت فیلسوف متعهد برمیگردیم، از آن رو که چارهی دیگری نداریم. فلسفهی دانشگاهی مطلق به هیچ دردی نمیخورد. استاد قدیمی من سارتر میگوید: «ما لایق نیاکانمان نیستیم». و وقتی از او میپرسم: «اما نیاکان راستین ما چه کسانی اند؟»، پاسخ میدهد: «روسو، ولتر، و فیلسوفهای انقلاب فرانسه». باور دارم که حق با اوست: امروز فلسفه باید از نو گونهای از پایگاه را استوار کند، یعنی فلسفه از یک سو، نظری، مفهومی، مختص به حقیقتها، و تحت شرطهاست، و از سوی دیگر، چون بهدقت فلسفه همهی اینهاست، باید در شخصیت متعهد و رادیکالی شکل گیرد که در برابر جهان معاصر با شخصیت سلطهگرش میایستد.