جستارها بهشکلی عجیب نقطهی اتصال هنرها و هنرمندانند. هنگامی که یک شاعر دربارهی سینما مینویسد، یک فیلمساز دربارهی رمان و یک رماننویس دربارهی نقاشی و ... به ناگه جهان زیرورو میشود و عیش خواندن متنی دربارهی چیزی ورای تصور اولیهی ما از آن هنرمند، آن هم هنرمندی با ذهنی درخشان و کاوشگر، موجب میشود در لذت حقیقی متن غوطهور شویم. حال اگر این متنها نوشتهی رماننویس بزرگی همچون جولین بارنز باشد که دیگر این عیش صدچندان است. سبک شخصی بارنز در نوشتن چنان پیوستاری عظیم و یگانه را شکل داده که وقتی داستان مینویسد به جز صور خیال، تفاوت چندانی با وقتی دربارهی عکسها، سیروسفر، زندگی شخصیاش، پرواز کردن، قطار، فیلمها، نقاشیها و ... مینویسد، ندارد. ازهمینروی خواندن کتاب «چشم پاینده» به قدر خواندن دیگر متنهایش برای مخاطبان بارنز لذتبخش است و برای عاشقان نقاشی، لذتی بسی بیشتر خواهد داشت. جستارهای این کتاب که تاریخ، تجربهی زیستهی نویسنده و رویاپردازی را توامان دارند، همانند سفری شگرف به تاریخ نقاشیست اما در فرمی منحصربهفرد که میتوان به نام جولین بارنز نامگذاریاش کرد. اگر خواندن تاریخ هنر ارنست گمبریج، هموطن شهیر بارنز برای شما همواره خاطرهانگیز و ثمربخش بوده، جستارهای بارنز در چشم پاینده هم به همین سیاق خواهد بود، با این تفاوت که بارنز تاریخ نمینویسد و بسیار بیشتر از از تاریخنویسی و شرح وقایع و جزئیات، خوانندهاش را به درون جمعیتی از نقاشان و نقاشیهایشان میبرد و حظ و شناختی شگفت را فراهم میآورد.